جدول جو
جدول جو

معنی دوش کل - جستجوی لغت در جدول جو

دوش کل
برجستگی کتف، چوبی کوتاه که بر دوش نهند و کوله بار را بر آن آویزند، به دوش کشیدن علوفه یا دیگر محموله ها توسط اهرمی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش دل
تصویر خوش دل
خشنود، شاد، شادمان، خوشحال، امیدوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشمال
تصویر دوشمال
دستمال، حوله، لنگی
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ شَ / شِ)
خوش قواره. خوش ریخت. خوب شکل. نکوروی
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ طِ / طَ)
کشندۀ گوش. که گوش را کشد و پیچاند. متوجه ساختن صاحب گوش را یا بدنبال خود کشاندن خداوند گوش را:
مر شما را سرکه داد از کوزه اش
تا نباشد عشق اوتان گوش کش
لغت نامه دهخدا
(یِ رَ / رِ)
هر دوا که برای کشتن موش به کار رود. داروی کشندۀ موش. مرگ موش. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ کُ)
دهی است کوچک از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 6 هزارگزی جنوب خاوری قلعه اعلا مرکز دهستان و 22هزارگزی خاورراه شوسۀ هفتگل. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
پارچۀ دستمالی که قصابان استعمال کنند، (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نوعی از صدف از طایفۀ حیوانات ناعمه یا عدیم الفقار. (یادداشت مؤلف) ، نفخ غدۀ زیرگوش. نکاف و آن آماس نکف یعنی غده های خرد که در بن زنخ میان نرمی گوش و پس گوش است باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دم کل
تصویر دم کل
کوتاه دم، بیدم بدون دنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوا کن
تصویر دوا کن
چاره ساز، شفا ده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو شکر
تصویر دو شکر
دو لب معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دود کش
تصویر دود کش
نفس کش، دود آهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری از شاخه نرم تنان و از دسته تبر پاییان که فسیل صدفهایش از دوران دوم زمین شناسی ببعد در طبقات زمین پیدا میشود. این جانور در اکثر دریا ها میزید، اوریون
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گوش کسی را کشد و پیچاند برای آنکه صاحب گوش را متوجه سازد و یا او را بدنبال خود کشاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو دل
تصویر دو دل
متردد بی ثبات، ریا کار، آنکه به دو تن اظهار عشق کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو دل
تصویر دو دل
((دُ. دِ))
مردد، بی ثبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم کل
تصویر دم کل
((دُ کُ))
کوتاه دم، بی دم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از در کل
تصویر در کل
روی هم رفته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دو دل
تصویر دو دل
شکاک
فرهنگ واژه فارسی سره
استخوان کتف
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب نیم سوخته در اجاق گلی
فرهنگ گویش مازندرانی
نردبان دو طرفه و ثابت در پرچین جهت عبور و مرور
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که بر گردن حیوان انداخته و به خیش متصل می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
روی شانه
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب دستی که برای حمل پشته بر روی شانه گذارند
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای نازک از چوب برای حمل بار با پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
شاخه ی درخت، سرشاخه ی قطع شده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
سر دراز، کله ی هرمی
فرهنگ گویش مازندرانی
تپه ای تاریخی که در مسیر راه باغ شاه شهرستان بابل قرار داشته
فرهنگ گویش مازندرانی
رد به جا مانده از چیزی، اولین شخم
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی به ضخامت حدود ده سانتی متر و بلندی حدود سه تا چهارمتر
فرهنگ گویش مازندرانی
حرفی را برملا کردن و افشا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم اول زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
خوشدل، دل شاد
دیکشنری اردو به فارسی